مثله اینک این داستان ادامه داره ادامه مطلب ...
وقتی یکی هر بار دلت رو میشکنه و تو عادت میکنی بهش چند قطره اشک و یه آه کافیه تا دوباره بتونی تحملش کنی.......
این هم از اتفاق امروز زندگیه من.........کاش میتونستم اونم با خودم بیارمش اینجا ادامه مطلب ...
خوب یادم نمیاد داشتنش..... ادامه مطلب ...
شکسپیرمیگه:اگه یه روزی فرزندی داشته باشم، بیشتر از هر اسباب بازی دیگه ای براش بادکنک میخرم.
بازی با بادکنک خیلی چیزها رو به بچه یاد میده....
بهش یاد میده که باید بزرگ باشه اما سبک،تا بتونه بالاتر بره.
بهش یاد میده که چیزای دوست داشتنی میتونن توی یه لحظه،حتی بدون هیچ دلیلی و بدون هیچ مقصری از بین برن
پس نباید زیاد بهشون وابسته بشه
ومهم تر ازهمه بهش یاد میده که وقتی چیزی رو دوست داره، نباید اونقدر بهش نزدیک بشه وبهش فشار بیاره که راه نفس کشیدنش رو ببنده، چون ممکنه برای همیشه از دستش بده .
و اینکه وقتی یه نفر و خیلی
واسه خودت بزرگ کنی در اخر میترکه و تو صورت خودت میخوره.
آدما......کاری به آدمای دیگ ندارم از خودم شروع میکنم چون اعتقادم به اینه ک باید آدم از خودش شروع کنه و هر وقت خودت رو خوب شناختی جهان اطرافتم خوب میشناسی.....خوب بسه آدما........ ادامه مطلب ...
همه حواسش به منه....این خوبه یا بد!!!!
دلچسبه و سخت البته
دوسش دارم بی دلیل بی اندازه
جمع عشقمون......تیکه ای از زندگیم.....هدیه خدا به ما دوتا
پسرم......کپی برابر اصل عشقم.......
زندگیم از همیشه قشنگ تر شده
این عالیه.....کلی انرژی مثبت و هدف به زندگیم داده.......
اول خدا بعد عشقم بعد پسرم بعد بابام و آبجیم و داداشم و زن بابام شاید ...............
سلام دوستان........
بالاخره بعد از مدت ها برگشتم......آخ از دسته این گوگول مامان.......انقدر فضوله که جرات ندارم برم سمت لپ تاپ.....
از شیشه عزیزم خیلی ممنون.....عید هم بهم تبریک گفت ولی من کلا نبودم......بعد عید دو ماه خونه مادرشوهرم بودم چون کمرشو عمل کرده بود.....از هنگامه جان هم ممنونم....
خیلی دلم میخواست این مدت ی سر بیام ولی واقعا نمیشد
وقتایی ک جوجه خواب بود منم یا خواب بودم یا مشغول غذا و تمیز کاری و گوشی بازی :)
همگی خوش باشین.
ی چند وقت دیگ نمیاومدم عید سال بعد رو تبریک میگفتما.....فکر کنم زود برگشتم.....
حالا شاید برم و دیگ نیام:(